امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sanction

ˈsæŋkʃn ˈsæŋkʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sanctioned
  • شکل سوم:

    sanctioned
  • سوم‌شخص مفرد:

    sanctions
  • وجه وصفی حال:

    sanctioning
  • شکل جمع:

    sanctions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تحریم (دستور رسمی مانند توقف تجارت و غیره که علیه کشوری به منظور اطاعت آن کشور از قوانین بین‌المللی صادر می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The government announced a new set of trade sanctions against its neighboring nation.
- این حکومت مجموعه‌ی جدیدی از تحریم‌های تجاری را علیه کشور همسایه‌ی خود اعلام کرد.
- The imposition of severe financial sanctions crippled that country's economy.
- اعمال تحریم‌های شدید مالی اقتصاد آن کشور را فلج کرد.
noun countable
تنبیه، مجازات
- The refusal to buy is a sanction which will awaken price gougers.
- خودداری از خرید تنبیهی است که گران‌فروشان را بیدار خواهد کرد.
- The teacher threatened to impose severe sanctions if the students continued to cheat during exams.
- معلم تهدید کرد در صورت ادامه‌ی تقلب دانش‌آموزان در امتحانات، تنبیه‌های شدیدی اعمال خواهد کرد.
- establishing sanctions against tax evasion
- برقراری مجازات علیه فرار مالیاتی
noun uncountable
تأیید، تصدیق، اجازه، مجوز (قانونی و رسمی)
- This book has been reprinted without the author's sanction.
- این کتاب بدون اجازه‌ی نویسنده تجدید چاپ شده است.
- The government gave its sanction to what he had done.
- دولت عمل او را مورد تأیید قرار داد.
- He awaited official sanction from his supervisor before implementing any changes to the system.
- او پیش از اعمال هرگونه تغییر در سیستم، منتظر تأیید رسمی از سوی سرپرست خود بود.
verb - transitive
تأیید کردن، مجاز دانستن، اجازه‌ی ... را دادن، تصدیق کردن، پذیرفتن
- The government sanctioned his actions.
- دولت اعمال او را تأیید کرد.
- The government sanctioned the construction of a new highway in order to improve transportation.
- حکومت اجازه‌ی ساخت بزرگراه جدید به منظور بهبود حمل‌ونقل را داد.
- He was sanctioned by the nature of his job to carry a gun at all times.
- ماهیت شغل او به او اجازه می‌داد که در تمام اوقات سلاح حمل کند.
- The company will not sanction these expenditures.
- شرکت این هزینه‌ها را تصدیق نخواهد کرد.
verb - transitive
مجازات کردن، تنبیه کردن
- The government decided to sanction the company for violating environmental regulations.
- حکومت تصمیم گرفت این شرکت را به دلیل نقض مقررات زیست‌محیطی مجازات کند.
- The committee voted unanimously to sanction the athlete.
- کمیته به اتفاق آرا به مجازات این ورزشکار رأی داد.
verb - transitive
تحریم کردن
- The government has the authority to impose sanctions on countries that violate international treaties.
- حکومت این اختیار را دارد که کشورهایی را که معاهدات بین‌المللی را نقض می‌کنند، تحریم کند.
- The United Nations threatened to sanction that country.
- سازمان ملل آن کشور را به تحریم تهدید کرد.
noun
فرمان (به ویژه از جانب کلیسا)
- The bishop issued a sanction prohibiting the use of electronic devices during church services.
- اسقف فرمانی را صادر کرد که طبق آن استفاده از وسایل الکترونیکی در طول مراسم کلیسا ممنوع شود.
- The bishop issued a sanction, forbidding parishioners from attending the controversial speaker's event.
- اسقف با صدور فرمان، اعضای کلیسای محل را از حضور در مراسم بحث‌برانگیز آن سخنران منع کرد.
noun
قدیمی سوگند
- The members of the secret society took a sanction.
- اعضای این انجمن مخفی سوگند یاد کردند.
- The King took a sanction.
- پادشاه سوگند یاد کرد.
noun
مانع، عامل بازدارنده
- His moral sanction prevented him from engaging in any form of cheating.
- مانع اخلاقی او مانع از انجام هرگونه تقلب شد.
- Fear of criticism is a good sanction.
- ترس از انتقاد بازدارنده‌ی خوبی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sanction

  1. noun authorization
    Synonyms:
    acquiescence allowance approbation approval assent authority backing confirmation consent countenance encouragement endorsement fiat go-ahead green light leave nod okay permission permit ratification recommendation seal of approval stamp of approval sufferance support word
    Antonyms:
    disapproval prevention refusal veto
  1. noun embargo, punishment
    Synonyms:
    ban boycott coercive measure command decree injunction penalty punitive measure sentence writ
    Antonyms:
    award honor reward
  1. verb authorize, confirm
    Synonyms:
    accredit allow approve back bless certify commission countenance empower endorse get behind give the go-ahead give the green light give the nod go for license okay permit ratify support vouch for warrant
    Antonyms:
    disapprove prevent refuse veto

Collocations

ارجاع به لغت sanction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sanction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sanction

لغات نزدیک sanction

پیشنهاد بهبود معانی