امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Say

seɪ seɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    said
  • شکل سوم:

    said
  • سوم‌شخص مفرد:

    says
  • وجه وصفی حال:

    saying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1
گفتن، اظهار داشتن، حرف زدن، بیان کردن، سخن گفتن، صحبت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the clock says five p.m.
- ساعت پنج بعدازظهر را نشان می‌دهد.
- The gun surprised me, to say the least.
- بی‌اغراق آن هفت‌تیر خیلی مرا شگفت‌زده کرد.
- four days from now, that's to say Monday
- چهار روز دیگر یعنی دوشنبه
- I'll pour sugar in your tea until you say when.
- شکر را در چای تو می‌ریزم تا بگویی بس است.
- say no to drugs!
- مواد مخدر را قبول نکنید!
- "is he rich?" "I'll say!"
- «او پول‌دار است؟» «چه‌جور!»
- It goes without saying that you need a passport to go to France.
- البته برای سفر به فرانسه گذرنامه لازم است.
- He is, I would say, fifty.
- حدس می‌زنم که او پنجاه سال داشته باشد.
- Say there is a war, who will then pay our salaries?
- فرض کنیم جنگ بشود، آن وقت کی حقوق ما را خواهد داد؟
- say what your sad heart desires
- هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو
- The book doesn't say where she was born.
- کتاب محل تولد او را ذکر نمی‌کند.
- Her smile said everything.
- لبخند او از خیلی چیزها خبر می‌داد.
- What is this painting trying to say?
- این نقاشی می‌خواهد چه چیزی را بیان کند؟
- This poem doesn't say anything special to me.
- این شعر برای من معنی خاصی ندارد.
- Did you say the prayer?
- دعا کردی؟
- People were saying that the end of the world was near.
- مردم می‌گفتند آخرالزمان نزدیک است.
- I won't say who said this.
- نخواهم گفت که این حرف را کی زده است.
- Who said Ahmad has gotten married?
- کی گفت احمد زن گرفته است؟
- Akbar said (that) he has bought this place.
- اکبر گفت که اینجا را خریده است.
- The child said that her father says he is not home.
- کودک گفت که پدرش می‌گوید خانه نیست.
- "hello!" I said
- گفتم: «سلام!»
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
اظهار، حرف، عقیده، سخن
- to have one's say
- حرف خود را زدن
noun countable
موضوع، مطلب
- Stalin had the say on all important matters.
- در تمام موضوع‌های مهم اختیار دست استالین بود.
adverb
تقریبا، حدودا
- I can learn any language, say, in two years.
- می‌توانم هر زبانی را تقریباً دو ساله یاد بگیرم.
adverb
برای مثال، برای نمونه
- any student you want, say Cyrus
- هر دانشجویی را که بخواهی، مثلاً سیروس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد say

  1. verb make declaration
    Synonyms:
    add affirm allege announce answer assert break silence claim come out with communicate conjecture convey declare deliver disclose divulge do estimate express flap gab give voice guess imagine imply jaw judge lip maintain make known mention opine orate perform pronounce put forth put into words rap read recite rehearse relate remark render repeat reply report respond reveal rumor speak spiel state suggest tell utter verbalize voice yak
    Antonyms:
    ask question request

Collocations

  • say when

    بگو کی (دست نگه‌ دارم)

Idioms

  • go without saying

    اظهر من‌الشمس بودن، واضح بودن، نیاز به گفتن نداشتن

  • i'll say

    (عامیانه) آری، کاملاً، چجور!

  • least said soonest mended

    هرچه کمتر درباره‌ی چیزی حرف زده شود، زودتر برطرف می‌شود

  • never say die

    امید را از دست نده، امیدوار باش، آیه‌ی یأس نخوان

  • say the word

    فرمان آغاز را دادن، دستور (شروع به کاری را) دادن

  • to say the least

    بدون اغراق بگویم، کمِ کم بگویم، در این حد بگویم، خلاصه و مختصر بگویم، دستِ کم، همین‌قدر بگویم که

  • you don't say!

    (عامیانه) نه بابا!، راستی می‌گی!، عجب!

  • you said it!

    (عامیانه) راست گفتی!، درست است!

ارجاع به لغت say

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «say» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/say

لغات نزدیک say

پیشنهاد بهبود معانی