با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Scan

skæn skæn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scanned
  • شکل سوم:

    scanned
  • سوم شخص مفرد:

    scans
  • وجه وصفی حال:

    scanning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
به‌دقت دیدن، به‌دقت از نظر گذراندن، بررسی کردن
- He spent hours scanning each vein of rock for a sign of gold.
- او ساعت‌ها بادقت به هریک از رگه‌های سنگ‌ها نگاه می‌کرد تا اثری از طلا به‌دست آورد.
- She anxiously scanned the faces of the men leaving the train.
- با نگرانی چهره‌ی مردانی که از قطار خارج می‌شدند، به دقت از نظر می‌گذراند.
- The detective scanned their faces as they passed.
- کارآگاه همین‌طور که رد می‌شدند چهره‌ی‌ آن‌ها را در مد نظر قرار داد.
verb - transitive
از نظر گذراندن، نگاه اجمالی کردن، نگاهی انداختن
- I read a few pages carefully and scanned the rest.
- چند صفحه را دقیق خواندم و بقیه را از نظر گذراندم.
- I scanned the newspaper article quickly and made a note of the main points.
- به‌سرعت به مقاله‌ی روزنامه نگاهی انداختم و نکات اصلی را یادداشت کردم.
verb - intransitive verb - transitive
پزشکی کامپیوتر اسکن کردن، اسکن شدن، عکس‌برداری کردن
- This device scans the price and issues a receipt.
- این دستگاه قیمت را اسکن و رسید را صادر می‌کند.
- All hand luggage has to be scanned.
- همه‌ی چمدان‌های دستی باید اسکن شوند.
- He scanned the patient's heart.
- قلب بیمار را اسکن کرد.
- The electron beam scans the picture tube.
- پرتو الکترونی لامپ تصویر را اسکن می‌کند.
verb - intransitive verb - transitive
ادبی تقطیع کردن، تقطیع شدن (شعر)
- The teacher asked the students to scan the poem.
- معلم از دانش‌آموزان خواست شعر را تقطیع کنند.
- This line doesn't scan.
- این سطر تقطیع نمی‌شود.
noun
نگاه (دقیق یا سریع و اجمالی به چیزی)
- a quick scan of the situation
- نگاهی اجمالی و سریع به وضعیت
- I gave the book a careful scan.
- کتاب را با دقت نگاه کردم.
noun countable
پزشکی اسکن، لایه‌نگاری
- a brain scan
- اسکن مغز
- They did a scan of my liver.
- کبد مرا لایه‌نگاری کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scan

  1. verb look over, scrutinize lightly
    Synonyms: browse, check, consider, contemplate, dip into, examine, flash, flip through, give the once-over, glance at, glance over, have a look-see, inquire, investigate, leaf through, look, look through, look up and down, overlook, regard, riff, riffle, rumble, run over, run through, scour, search, size up, skim, study, survey, sweep, take a gander, take stock of, thumb through

ارجاع به لغت scan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scan

لغات نزدیک scan

پیشنهاد بهبود معانی