امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scent

sent sent
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scented
  • شکل سوم:

    scented
  • سوم‌شخص مفرد:

    scents
  • وجه وصفی حال:

    scenting
  • شکل جمع:

    scents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
رایحه، بو (به‌ویژه بوی خوش)، عطر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the scent of apple blossoms
- بوی شکوفه‌های سیب
noun
حس بویایی، حس شامه
noun
شم، ادراک، استعداد فهم و دریافت
- a scent for politics
- شم سیاسی
noun
ردشکار، بوی شکار (که به کمک آن سگ شکار را ردیابی می کند)، رد، پی
noun
(در کشف هر چیز) کلید، نشانه، سررشته
verb - transitive
بو کردن، بوییدن
verb - transitive
احساس کردن، دریافتن، پی‌بردن
- to scent danger
- احساس خطر کردن
- to scent a plot
- به توطئه پی بردن
verb - transitive
پی گیری کردن، بو بردن، پی بردن
- I scented something fishy going on.
- بو بردم که تقلبی در کار است.
- The police are on the scent of the thief.
- پلیس‌ها دارند دزد را گیر می‌آورند.
verb - intransitive
شکار کردن (به ویژه سگ از راه بویایی)، ردیابی کردن، رد بوی شکار را گرفتن
- Two dogs scenting after rabbits.
- دو سگ که رد بوی خرگوشها را گرفته بودند.
- a hound scenting game
- سگ تازی که شکار را بو می‌کشد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scent

  1. noun smell, aroma
    Synonyms:
    aura balm bouquet essence fragrance incense odor perfume redolence spice tang track trail whiff
    Antonyms:
    odor stench stink
  1. verb detect, smell
    Synonyms:
    be on the track of be on the trail of discern get wind of nose nose out recognize sense sniff

Idioms

ارجاع به لغت scent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scent

لغات نزدیک scent

پیشنهاد بهبود معانی