با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Scoff

skɒːf / / skɑːf skɒf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scoffed
  • شکل سوم:

    scoffed
  • سوم شخص مفرد:

    scoffs
  • وجه وصفی حال:

    scoffing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
تمسخر، طنز، طعنه، ریشخند، استهزا ، اهانت وارد آوردن، تمسخر کردن
- the other scoffed that from ebb and flow ...
- آن دگر تسخر زدی کز جزر و مد ...
- They scoffed at his threats.
- تهدیدهای او را به باد تمسخر گرفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scoff

  1. verb make fun of; despise
    Synonyms: belittle, boo, contemn, deride, dig at, disbelieve, discount, discredit, disdain, flout, gibe, jeer, knock, laugh at, make light of, mock, pan, poke fun at, pooh-pooh, rag, rally, reject, revile, ride, ridicule, scorn, show contempt, sneer, tease
    Antonyms: be nice, praise

ارجاع به لغت scoff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scoff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scoff

لغات نزدیک scoff

پیشنهاد بهبود معانی