امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scout

skaʊt skaʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scouted
  • شکل سوم:

    scouted
  • سوم‌شخص مفرد:

    scouts
  • وجه وصفی حال:

    scouting
  • شکل جمع:

    scouts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

countable
پیشاهنگ، پیشاهنگی کردن، دیده‌بانی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن، دیده‌بان، مأمور اکتشاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Robert is a football scout.
- روبرت مأمور شناسایی و استخدام فوتبالیست‌ها است.
- He sent a rider ahead to scout the area.
- سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده‌وری کند.
- to scout around for firewood
- دنبال هیزم گشتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scout

  1. noun person who is searching, investigating
    Synonyms:
    advance adventurer detective escort explorer guard lookout outpost outrider patrol picket pioneer precursor reconnoiterer recruiter runner sleuth spotter spy vanguard
    Antonyms:
    target
  1. verb investigate, check out
    Synonyms:
    case examine explore ferret have a look-see hunt inspect look for observe probe reconnoiter run reconnaissance rustle up search seek set eyes on spot spy stake out survey take in track down watch
    Antonyms:
    ignore overlook shun

ارجاع به لغت scout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scout

لغات نزدیک scout

پیشنهاد بهبود معانی