امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scratch

skrætʃ skrætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scratched
  • شکل سوم:

    scratched
  • سوم‌شخص مفرد:

    scratches
  • وجه وصفی حال:

    scratching
  • شکل جمع:

    scratches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
خراشیدن، خراش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to scratch a match on a wall
- کبریت را به دیوار کشیدن
- The dog was scratching the door.
- سگ داشت در را با پنجه می‌خراشید.
- He scratched the table with a knife.
- میز را با چاقو خراش انداخت.
verb - transitive
بد نوشتن، با شتاب نوشتن، چرک‌نویس کردن
verb - transitive
خاراندن
- He scratched his sore so much that it bled.
- آن‌قدر زخمش را خاراند که خون آمد.
verb - transitive
خط زدن، قلم زدن، حذف کردن
- His name was scratched out of the list.
- اسم او را از فهرست حذف کرده بودند.
- His name was scratched from the list.
- نام او از فهرست حذف شد.
verb - transitive verb - intransitive
بیرون کشیدن، درآوردن
- The dog scratched the bone up.
- سگ کاوید و استخوان را درآورد.
noun countable
خراش، تراش
- The record is full of scratches.
- (گرامافون) صفحه پر از خط‌افتادگی است.
- scratch marks on the child's knees
- نشانه‌های خراشیدگی بر زانوهای بچه
noun countable
خارش
adjective
عجله‌ای، شتاب‌زده
- a scratch football team
- تیم فوتبال با‌عجله تشکیل‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scratch

  1. noun small cut or mark
    Synonyms:
    blemish claw mark gash graze hurt laceration score scrape
    Antonyms:
    perfection
  1. verb cut; make a mark on
    Synonyms:
    claw damage etch grate graze incise lacerate mark prick rasp rub scarify score scrape scrawl scribble
    Antonyms:
    heal mend smooth
  1. verb cancel
    Synonyms:
    annul delete eliminate erase pull pull out strike withdraw
    Antonyms:
    schedule set up

Phrasal verbs

Collocations

Idioms

  • from scratch

    1- از آغاز، از اول 2- از هیچ، بدون پول یا منابع

  • scratch one's head

    از شدت تعجب یا گیجی یا ندانم‌کاری سر خود را خاراندن

  • scratch the surface

    به بخش کوچکی پرداختن، به‌طور سطحی بررسی کردن، به‌صورت اجمالی بررسی کردن، ناخنک زدن

  • up to scratch

    1- آماده‌ی آغاز کردن 2- در حد مورد قبول

ارجاع به لغت scratch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scratch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scratch

لغات نزدیک scratch

پیشنهاد بهبود معانی