امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Screwed

skruːd skruːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    screws
  • وجه وصفی حال:

    screwing
  • صفت تفضیلی:

    more screwed
  • صفت عالی:

    most screwed

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
شرایط مشکل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- If they don't get this finished on time, they're screwed.
- اگه این کار رو به‌موقع تموم نکنن، بدبخت میشن.
- I'm screwed if I don't finish this project by tomorrow.
- اگه تا فردا این پروژه رو تموم نکنم بدبختم.
- The broken machine left us feeling screwed.
- ماشین خراب باعث شد که ما احساس مشکل کنیم.
noun
پیچ و مهره، رزوه‌، حدیده‌
- The screwed on the cabinet kept falling off.
- پیچ و مهره‌ی روی کابینت مدام می‌افتاد.
- The screwed of chair made the chair stable.
- پیچ و مهره‌ی صندلی، آن‌ را باثبات می‌کرد.
- The screw came loose and the shelf collapsed.
- پیچ شل شد و قفسه فرو ریخت.
noun
مارپیچ، پیچدار، تابیده، تابدار
- The road was screwed.
- جاده مارپیچ بود.
- The baby girl's hair was screwed.
- موهای دختربچه پیچدار شده بود.
noun countable
جانورشناسی اسب پیر link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- The rancher decided to retire the screwed.
- دامدار تصمیم گرفت که به اسب پیر استراحت دهد.
- The screwed was a loyal companion to its rider for many years.
- اسب پیر سال‌ها همراه وفادار سوارکارش بود.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی بسته‌ی تنباکو
- Can you pass me the screws?
- آیا می‌توانید بسته‌ی تنباکو را به من بدهید؟
- He always carries a screwed in his pocket for when he needs a smoke.
- او همیشه یک بسته‌ی تنباکو در جیب‌اش برای زمانی که نیاز به استعمال دارد می‌برد.
noun countable
زندانبان
- The screwed watched the inmates closely.
- زندانبان زندانیان را از نزدیک تماشا می‌کرد.
- The screws patrolled the prison yard.
- زندانبان‌ها در حیاط زندان گشت می‌زدند.
noun countable
معامله‌گر زیرک
- The screwed was able to secure a great price for his client.
- معامله‌گر زیرک توانست قیمت بسیارخوبی را برای مشتری خود تضمین کند.
- He was known as the biggest screwed in town.
- او به‌عنوان بزرگ‌ترین معامله‌گر زیرک شهر شناخته می‌شد.
noun
پروانه (کشتی و قایق)، ملخ (هواپیما)
- The ship's screwed malfunctioned, causing it to lose power.
- پروانه‌ی کشتی خراب شد و باعث ازدست‌دادن قدرت آن شد.
- The pilot checked the screws before takeoff.
- خلبان ملخ‌های هواپیما را قبل‌از بلند شدن چک کرد.
noun
اشکلک شست (ابزار تنبیه و شکنجه)
- The screw left deep marks on the victim's fingers.
- اشکلک شست آثار عمیقی روی انگشتان قربانی بر جای گذاشت.
- The torturer enjoyed twisting the screw, causing immense pain.
- شکنجه‌گر از چرخاندن اشکلک شست لذت می‌برد و باعث درد شدید می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد screwed

  1. verb Have sexual intercourse with
    Synonyms:
    twisted wrenched contorted jockeyed banged tightened bedded threaded squeezed spiralled wound humped riveted turned racked oppressed known forced fastened distorted cheated loved bolted twined
    Antonyms:
    unscrewed helped

ارجاع به لغت screwed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «screwed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/screwed

لغات نزدیک screwed

پیشنهاد بهبود معانی