امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Scrimp

skrɪmp skrɪmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb
قلیل، اندک، ناچیز، نحیف، تقلیل دادن، امساک کردن، خست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Mehdy scrimped his family.
- مهدی از خانواده‌اش مضایقه می‌کرد.
- She had to scrimp all year to buy a car.
- تمام سال صرفه‌جویی کرد تا ماشین بخرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scrimp

  1. verb economize
    Synonyms:
    be cheap be economical be frugal be prudent be sparing conserve curtail cut back cut corners make ends meet pinch pennies run a tight ship save skimp stretch a dollar tighten one’s belt

ارجاع به لغت scrimp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scrimp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scrimp

لغات نزدیک scrimp

پیشنهاد بهبود معانی