Search
sɜːrtʃ
sɜːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
searched -
شکل سوم:
searched -
سوم‌شخص مفرد:
searches -
وجه وصفی حال:
searching -
شکل جمع:
searches
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
verb - transitive
verb - intransitive
B1
جست‌وجو کردن، کاوش کردن، جست‌وجو کردن، گشتن، بازرسی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- همه‌جا دنبال ساعتم گشتم.
- پلیس آن دو مرد بازداشت شده را بازرسی بدنی کرد.
- به وجدان خود مراجعه کردن
- برای اینکه بداند آیا راست می‌گوید یا نه به چهره‌اش دقیقاً نگاه کرد.
- دانشمندان هنوز دارند درباره‌ی درمان سرطان پژوهش می‌کنند.
noun
countable
جست‌وجو، تجسس، تکاپو، بازرسی، کاوش
- جست‌وجو برای یافتن حلقه‌ی گمشده
- جست‌وجوی خوشبختی
- به واسطه‌ی فرا رسیدن شب مجبور شدند به تجسس خود خاتمه بدهند.
مترادف و متضاد search
-
noun seeking to find somethingSynonyms:chase examination exploration fishing expedition frisking going-over hunt inquest inquiry inspection investigation legwork perquisition pursual pursuance pursuing pursuit quest research rummage scrutiny shakedown wild-goose chase witch huntAntonyms:finding
-
verb seek to find somethingSynonyms:beat beat about cast about chase after check comb examine explore ferret forage frisk go in quest of go over with a fine-tooth comb go through grope grub gun for hunt hunt for inquire inspect investigate leave no stone unturned look look for look high and low look over poke into probe prospect pry quest rake ransack rifle through root rummage run down scan scour scout scrutinize seek shake down sift smell around study track down turn inside out turn upside downAntonyms:find
Collocations
-
در جستجوی، به دنبال
Idioms
-
(عامیانه) پاسخ پرسش تو را نمی‌دانم، من چه می‌دانم!
لغات هم‌خانواده search
-
nounsearch, research, researcher
-
adjectivesearching
-
verb - transitivesearch, research
-
adverbsearchingly
ارجاع به لغت search
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «search» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/search
لغات نزدیک search
- - seaquake
- - sear
- - search
- - search cycle
- - search engine