معنی separately به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈseprətli ˈseprətli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌طور جداگانه، جداجدا، جدا از هم، مستقلاً، به‌صورت مجزا، سواسوا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- I think they'd better deal with these two points separately.

- به نظر من بهتر است این دو نکته را به‌طور جداگانه بررسی کنند.

- I visited my new colleagues separately.

- من جداجدا همکاران جدیدم را ملاقات کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد separately

adverb alone, individually

Synonyms:

apart clearly definitely disjointly distinctly independently one at a time one by one personally severally singly solely

Antonyms:

together

لغات هم‌خانواده separately

noun
separation, separates, separatist, separatism, separator, inseparability

adjective
separable, separate, separated

verb - transitive
separate

adverb
inseparably, separately

ارجاع به لغت separately

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «separately» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/separately

لغات نزدیک separately

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!