با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shamble

ˈʃæmbl ˈʃæmbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
لِخ‌لِخ کردن، لِخ‌لِخ‌کنان رفتن، پا کشان رفتن، لک و لک کردن، پای خود را روی زمین کشیدن و رفتن، تلوتلو خوردن
- After a long night of partying, he could only shamble back to his apartment.
- او بعد از شبی طولانی که در مهمانی گذراند، با تلوتلو به آپارتمانش برگشت.
- The old man's legs were weak, causing him to shamble along the sidewalk.
- پاهای پیرمرد ضعیف بود و باعث می‌شد در پیاده‌رو لِخ‌لِخ کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shamble

  1. verb Walk by dragging one's feet
    Synonyms: shuffle, hobble, dodder, scuffle
  2. verb To drag (the feet) along the floor or ground while walking
    Synonyms: scuff, scuffle, shuffle
  3. noun Walking with a slow dragging motion without lifting your feet
    Synonyms: shambling, shuffle, shuffling

ارجاع به لغت shamble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shamble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shamble

لغات نزدیک shamble

پیشنهاد بهبود معانی