با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sharpie

ˈʃɑːrpi ˈʃɑːpi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sharpies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
نام تجاری شارپی (نوعی روان‌نویس نوک نمدی)
- The Sharpie ink dried quickly.
- جوهر شارپی به‌سرعت خشک شد.
- The teacher handed out Sharpies for the students to use on their art project.
- معلم به دانش‌آموزان شارپی داد تا در پروژه‌ی هنری خود از آن استفاده کنند.
noun countable
سفر قایق بادی (سبک) (با حرف کوچک)
- The captain expertly steered the sharpie towards the harbor.
- کاپیتان قایق بادی را ماهرانه به سمت بندر هدایت کرد.
- The sharpie glided across the calm waters.
- قایق بادی از میان آب‌های آرام عبور کرد.
noun countable
آدم متقلب، آدم حقه‌باز (با حرف کوچک)
- The sharpie tried to hide his cheating.
- متقلب سعی کرد تقلب خود را پنهان کند.
- Don't be a sharpie!
- حقه‌باز نباش!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد Sharpie

  1. noun A professional card player who makes a living by cheating at card games
    Synonyms: sharpy, eager beaver, cardsharp, card sharp, cardsharper, busy-bee, card-sharper, sharper, live wire, card shark

ارجاع به لغت Sharpie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «Sharpie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sharpie

لغات نزدیک Sharpie

پیشنهاد بهبود معانی