امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shatter

ˈʃæt̬ər ˈʃætə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shattered
  • شکل سوم:

    shattered
  • سوم‌شخص مفرد:

    shatters
  • وجه وصفی حال:

    shattering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb C1
خرد کردن، داغان کردن، شکستن، (در جمع) قطعات شکسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The bullet shattered the windowpane.
- گلوله شیشه‌ی پنجره را خرد و خاکشیر کرد.
- He dropped and shattered the jug.
- او کوزه را انداخت و خرد کرد.
- The windshield of a car does not shatter easily.
- پنجره‌ی جلوی اتومبیل به آسانی خرد نمی‌شود.
- men whose faces had been shattered on the Russian front
- مردانی که چهره‌ی آنان در جبهه‌ی روسیه کاملاً معیوب شده بود
- Her death shattered his romantic dreams.
- مرگ او خواب و خیال‌های عاشقانه‌اش را از هم پاشید.
- Stalingrad shattered the myth of Hitler's invincibility.
- استالین‌گراد افسانه‌ی شکست‌ناپذیری هیتلر را در هم کوبید.
- The plate was in shatters on the floor.
- بشقاب روی کف اتاق تکه‌تکه افتاده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shatter

  1. verb break into small pieces
    Synonyms:
    blast blight burst crack crash crunch crush dash demolish destroy disable exhaust explode fracture fragment fragmentalize fragmentize impair implode overturn pulverize rend rive ruin scrunch shiver smash smash to smithereens smatter snap splinter splinterize split torpedo total wrack up wreck
    Antonyms:
    fix mend
  1. verb hurt someone badly
    Synonyms:
    break a heart crush destroy devastate dumbfound rattle ruin upset
    Antonyms:
    aid assist help

ارجاع به لغت shatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shatter

لغات نزدیک shatter

پیشنهاد بهبود معانی