با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shed

ʃed ʃed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    sheds
  • وجه وصفی حال:

    shedding
  • شکل جمع:

    sheds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ‌ریزان کردن
- to shed blood
- خونریزی کردن
- to shed tears
- اشک ریختن
- ... also shed two or three teardrops
- ... اشکی دو سه هم بفشان
- Reptiles shed their skin periodically.
- خزندگان گاه‌به‌گاه پوست می‌اندازند.
- Fishes too shed their eggs.
- ماهی‌ها هم تخم می‌ریزند.
- Iraj's cat sheds a lot.
- گربه‌ی ایرج خیلی پشم می‌ریزد.
- Trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous".
- درختانی که در خزان برگ می‌ریزند «ریزنده» نامیده می‌شوند.
- The sun sheds warmth on all.
- خورشید بر همه گرما می‌بخشد.
- Her blue eyes shed confidence.
- اطمینان از چشمان آبی او می‌بارید.
- A raincoat sheds water.
- پالتو بارانی ضد آب است.
- to shed a few kilos
- چند کیلو گرم (وزن) کم کردن
- Joseph finally shed his doubts and got married.
- ژوزف بالأخره تردید را کنار گذاشت و ازدواج کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
کپر، آلونک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shed

  1. verb cast off
    Synonyms: afford, beam, cashier, cast, diffuse, disburden, discard, doff, drop, emit, exude, exuviate, give, give forth, jettison, junk, let fall, molt, pour forth, radiate, reject, scatter, scrap, send forth, shower, slip, slough, spill, sprinkle, take off, throw, throw away, throw out, yield
    Antonyms: put on

Collocations

ارجاع به لغت shed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shed

لغات نزدیک shed

پیشنهاد بهبود معانی