با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shell

ʃel ʃel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shelled
  • شکل سوم:

    shelled
  • سوم شخص مفرد:

    shells
  • وجه وصفی حال:

    shelling
  • شکل جمع:

    shells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
پوست، قشر، صدف حلزون، کاسه یا لاک محافظ جانور ، عامل محافظ، حفاظ، جلد، کالبد، بدنه
- a walnut shell
- پوست گردو
- the wooden shell of a coconut
- پوسته‌ی چوبی نارگیل
- the outer shell of wheat
- پوسته‌ی بیرونی گندم
- an oyster shell
- صدف یا پوسته‌ی صدف خوراکی
- seashell
- صدف دریا، گوش ماهی
- the shell of a sea turtle
- لاک یک لاک پشت دریایی
- the shell of a boat
- بدنه‌ی کشتی
- to come out of one's shell
- از انزوا بیرون آمدن
- shells containing lethal chemicals
- پرتابه‌های حاوی مواد شیمیایی مهلک
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
پوست کندن از، مغز میوه را درآوردن
- to shell barley
- سبوس جو را گرفتن
- shelled sunflower seeds
- تخمه‌ی آفتابگردان مغز‌کرده
- shelled almonds
- مغز بادام (بی‌پوست)
- to shell oysters
- بخش خوراکی صدف را درآوردن
verb - transitive
بمباران کردن، گلوله باران کردن
- to shell a town
- شهری را گلوله باران کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shell

  1. noun structure; covering
    Synonyms: carapace, case, chassis, crust, frame, framework, hull, husk, integument, nut, pericarp, plastron, pod, scale, shard, shuck, skeleton, skin
    Antonyms: center, inside, interior, middle

Phrasal verbs

  • shell out

    پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن

ارجاع به لغت shell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shell

لغات نزدیک shell

پیشنهاد بهبود معانی