Shop
ʃɑːp
ʃɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
shopped -
شکل سوم:
shopped -
سوم‌شخص مفرد:
shops -
وجه وصفی حال:
shopping -
شکل جمع:
shops
توضیحات
همچنین می‌توان از shoppe به جای shop استفاده کرد.
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
A1
دکان، مغازه، کارگاه، تعمیرگاه، فروشگاه، دکه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- دکان قصابی
- کارگاه تعمیرات اتومبیل
- فرهاد مغازه‌ی تازه‌ای باز کرده است.
- چاپخانه
verb - transitive
verb - intransitive
خرید کردن، مغازه‌گردی کردن
- هفته‌ای یکبار به خرید می‌روم.
- ما معمولاً از این مغازه خرید می‌کنیم.
verb - intransitive
گشتن، جستجو کردن
- درصدد خرید یک اتومبیل دست دوم هستم.
مترادف و متضاد shop
-
noun place of retail businessSynonyms:boutique chain deli department store emporium five-and-dime market mill outlet showroom stand store supermarket
-
verb look for merchandise to buySynonyms:buy go shopping hunt for look for market purchase try to buyAntonyms:sell
Phrasal verbs
-
از یک مغازه به مغازه‌ی دیگر رفتن، قیمت گرفتن از چند جا
Collocations
-
1- (مثلاً جمعه‌ها یا شب‌ها) مغازه را بستن، تعطیل کردن 2- برای همیشه بستن، به کار و کاسبی خاتمه دادن
-
درباره‌ی شغل خود حرف زدن، درباره‌ی کار و کاسبی اختلاط کردن (به‌خصوص در مهمانی)
Idioms
-
دست به کاسبی زدن، مغازه باز کردن، دست‌به‌کار شدن
لغات هم‌خانواده shop
-
verb - transitiveshop
ارجاع به لغت shop
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «shop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shop
لغات نزدیک shop
- - shooting stick
- - shootout or shoot-out
- - shop
- - shop around
- - shop steward