با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shoulder

ˈʃoʊldər ˈʃəʊldə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shouldered
  • شکل سوم:

    shouldered
  • سوم شخص مفرد:

    shoulders
  • وجه وصفی حال:

    shouldering
  • شکل جمع:

    shoulders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
کالبدشناسی شانه
- Her shoulder ached.
- شانه‌اش درد می‌کرد.
- The football player injured his shoulder during the game.
- این فوتبالیست در جریان بازی از ناحیه‌ی شانه آسیب دید.
- He was carrying a heavy load on his right shoulder.
- بار سنگینی را بر شانه‌ی راست خود حمل می‌کرد.
noun plural
شانه‌ها، دوش (قسمت بالایی پشت شخص)
- It's cold; put this shawl over your shoulders.
- هوا سرد است؛ این شال را روی دوشت بینداز.
- She draped her jacket over her shoulders.
- کتش را روی شانه‌هایش گذاشت.
noun plural
پوشاک سرشانه‌ها
- The shoulders look a little loose.
- سرشانه‌ها کمی گشاد به نظر می‌رسند.
- I prefer these shoulders.
- این سرشانه‌ها را ترجیح می‌دهم.
noun countable
شانه (بطری)
- The shoulder of the perfume bottle was adorned with intricate designs.
- شانه‌ی بطری عطر با طرح‌های پیچیده تزیین شده بود.
- The shoulder of the wine bottle was elegantly shaped.
- شانه‌ی بطری شراب شکل زیبایی داشت.
noun plural
مجازی دوش (مسئولیت یا تقصیر)
- It's not fair to put all the blame on her shoulders for the project's failure.
- عادلانه نیست که تمام تقصیرها برای شکست پروژه را به دوش او بیندازیم.
- The success of the event rests on the shoulders of the organizing committee.
- موفقیت این رویداد بر دوش کمیته‌ی برگزاری است.
noun countable uncountable
سردست (گوشت)
- a shoulder of mutton
- سردست گوسفند
- The chef seasoned the shoulder.
- سرآشپز سردست را مزه‌دار کرد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی شانه (جاده)
- It is forbidden to drive on the shoulder of the road.
- رانندگی در شانه‌ی جاده ممنوع است.
- The shoulder of the road provided a safe place for me to change my flat tire.
- شانه‌ی جاده محل امنی را برای من فراهم کرد تا بتوانم لاستیکم را عوض کنم.
verb - transitive
به گردن گرفتن، پذیرفتن، به عهده گرفتن (مسئولیت یا تقصیر و غیره)
- He shouldered all of the blame.
- او همه‌ی تقصیرها را به گردن گرفت.
- He shoulders several important duties at the ministry.
- در وزارتخانه چندین مسئولیت مهم را به عهده دارد.
verb - transitive
به دوش کشیدن، به دوش گرفتن، بر دوش حمل کردن، روی شانه گذاشتن
- He shouldered a heavy sack of rice.
- یک کیسه‌ی سنگین برنج را به دوش کشید.
- She carefully shouldered the fragile package.
- او با دقت بسته شکستنی را به دوش گرفت.
verb - transitive
با شانه زدن به، تنه زدن (در میان جمعیت انبوه)
- We shouldered our way through the crowd.
- با شانه زدن از میان جمعیت رد شدیم.
- The man shouldered through the crowd to get to the front of the line.
- مرد در میان جمعیت تنه زد تا به ابتدای صف برسد.
noun
جغرافیا یال (کوه یا تپه)
- The hiker carefully made his way up the steep shoulder of the mountain.
- کوه‌نورد با احتیاط از یال تند کوه بالا رفت.
- She marveled at the breathtaking view from the shoulder of the hill.
- او از منظره‌ی خیره‌کننده از یال تپه شگفت‌زده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shoulder

  1. verb be responsible for
    Synonyms: accept, assume, bear, carry, take on, take upon oneself
    Antonyms: deny, refuse
  2. verb push, jostle
    Synonyms: bulldoze, elbow, hustle, nudge, press, push aside, shove, thrust

Collocations

  • shoulder arms

    (ارتش) دوش فنگ، فرمان دوش فنگ

  • shoulder to shoulder

    کنار یکدیگر، شانه‌به‌شانه‌ی همدیگر

  • shrug one's shoulder

    شانه بالا انداختن، بی‌اعتنایی از خود نشان دادن، اهمیت ندادن

Idioms

ارجاع به لغت shoulder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shoulder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shoulder

لغات نزدیک shoulder

پیشنهاد بهبود معانی