با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shrivel

ˈʃrɪvl ˈʃrɪvl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shrivelled
  • شکل سوم:

    shrivelled
  • سوم شخص مفرد:

    shrivels
  • وجه وصفی حال:

    shrivelling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
چروک شدن، چین خوردن، خشک شدن
- The skin shrivels with age.
- پوست در اثر پیری چروکیده می‌شود.
- The leaves on the plant has shriveled up from lack of water.
- برگ‌های گیاه به دلیل کمبود آب چروکیده شده‌است.
verb - transitive
به مرور کاهش یافتن، از بین رفتن
- I pricked the balloon and it shrivelled.
- بادکنک را سوزن زدم و درهم چروکیده شد.
- Profits have shriveled since the start of the economic crisis.
- سود از زمان شروع بحران اقتصادی کاهش یافته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shrivel

  1. verb dehydrate, dry up
    Synonyms: burn, contract, desiccate, dwindle, fossilize, mummify, mummy, parch, scorch, sear, shrink, stale, welter, wilt, wither, wizen, wrinkle
    Antonyms: enlarge, expand, grow, unwrinkle

ارجاع به لغت shrivel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shrivel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shrivel

لغات نزدیک shrivel

پیشنهاد بهبود معانی