امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Signify

ˈsɪɡnɪfaɪ ˈsɪɡnɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    signified
  • شکل سوم:

    signified
  • سوم‌شخص مفرد:

    signifies
  • وجه وصفی حال:

    signifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
دلالت کردن بر، حاکی بودن از، بااشاره فهماندن، معنی دادن، معنی بخشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the rags that signify their poverty
- جامه‌های مندرسی که حاکی از فقر آنان است
- to signify approval by saying "aye"
- با گفتن "آری" موافقت خود را نشان دادن
- full of sound and fury signifying nothing
- پر از سروصدا، خشونت و کاملاً بی‌معنی(شکسپیر)
- it doesn't signify ...
- مهم نیست ...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد signify

  1. verb mean, indicate
    Synonyms:
    add up to announce bear be a sign of bespeak betoken carry communicate connote convey denote disclose evidence evince exhibit express flash imply import insinuate intend intimate manifest matter portend proclaim purport represent show sign spell stand for suggest symbolize talk tell wink
  1. verb be of importance
    Synonyms:
    be of consequence be of significance carry weight count import matter mean weigh

لغات هم‌خانواده signify

  • verb - transitive
    signify

ارجاع به لغت signify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «signify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/signify

لغات نزدیک signify

پیشنهاد بهبود معانی