با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Silo

ˈsaɪloʊ ˈsaɪləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    siloed
  • شکل سوم:

    siloed
  • سوم شخص مفرد:

    silos
  • وجه وصفی حال:

    siloing
  • شکل جمع:

    silos

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سیلو، انبار غله، انبار علوفه
- The farmer filled the silo with freshly harvested grain.
- کشاورز سیلو را با غلات تازه‌دروشده پر کرد.
- It took several workers to unload the truck and fill the silo with grain.
- چند کارگر گرفتند تا کامیون را تخلیه و سیلو را با غلات پر کنند.
- The farmer stored his harvest in the silo.
- کشاورز محصول خود را در سیلو ذخیره کرد.
noun countable
پایگاه‌ موشکی زیرزمینی، قرارگاه زیرزمینی، محفظه زیرزمینی (برای نگه‌داری موشک)
- The silo was heavily guarded to prevent unauthorized access.
- پایگاه موشکی زیرزمینی به‌شدت محافظت می‌شد تا از دسترسی غیرمجاز جلوگیری شود.
- The missile silo was located deep underground for added security.
- قرارگاه زیرزمینی موشک برای امنیت بیشتر در اعماق زمین قرار داشت.
- The missile silo was heavily guarded to ensure maximum security.
- قرارگاه زمینی موشک به‌شدت محافظت می‌شد تا حداکثر امنیت را تضمین کند.
noun countable
تعارض سازمانی، تضاد سازمانی
- Silos can hinder the flow of information and impede decision-making within an organization.
- تضادهای سازمانی می‌توانند جریان اطلاعات را مختل کنند و مانع تصمیم‌گیری در سازمان شوند.
- To foster a culture of collaboration, it is important to dismantle the silos that exist within the company.
- برای تقویت فرهنگ همکاری، از بین‌ بردن تعارض‌های سازمانی موجود در شرکت مهم است.
verb - transitive
جدا کردن
- The librarian siloed the books based on genre.
- کتابدار کتاب‌ها را براساس ژانر جدا کرد.
- The manager siloed the employees based on their skill sets.
- مدیر کارمندان را براساس مجموعه مهارت‌هایشان جدا کرد.
- She chose to silo herself from the rest of the group, preferring solitude.
- او تصمیم گرفت از بین بقیه‌ی گروه خود را جدا کند و تنهایی را ترجیح می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد silo

  1. noun Fodder storage tower
    Synonyms: granary, crib, pit
  2. noun Underground missile site
    Synonyms: rocket-launcher, pit, superhardened silo

ارجاع به لغت silo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silo

لغات نزدیک silo

پیشنهاد بهبود معانی