با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Silver

ˈsɪlvər ˈsɪlvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    silvers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
نقره، سیم
- His hair is turning into silver.
- موهایش دارد سفید می‌شود.
adjective
رنگ نقره‌ای
- silver thread
- نخ نقره‌ای
- silver coating
- روکش نقره‌ای
verb - transitive
نقره‌پوش کردن، نقره‌فام کردن
- hair that is silvered with age
- مویی که گذشت زمان آن را نقره فام کرده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد silver

  1. adjective shiny gray in color
    Synonyms: argent, argentate, bright, lustrous, pale, pearly, plated, resplendent, silvered, silvery, sterling, white

Idioms

  • every cloud has a silver lining

    در پس هر دشواری گشایشی است (در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است) (پس از تیرگی، روشنی گیرد آب، برآید پس‌از تیره‌شب، آفتاب) (خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری)

  • born with a silver spoon in one's mouth

    زاده شده در خانواده پولدار

ارجاع به لغت silver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silver

لغات نزدیک silver

پیشنهاد بهبود معانی