با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Simmer

ˈsɪmər ˈsɪmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    simmered
  • شکل سوم:

    simmered
  • سوم شخص مفرد:

    simmers
  • وجه وصفی حال:

    simmering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
غذا و آشپزی آهسته جوشیدن، ملایم جوشیدن، یواش‌یواش جوشیدن، با آتش ملایم پختن، آرام‌پز کردن
- The soup began to simmer on the stove.
- سوپ روی اجاق گاز شروع به آهسته جوشیدن کرد.
- Let the soup simmer for a few minutes.
- بگذار سوپ چند دقیقه ملایم بجوشد.
verb - intransitive
مجازی به جوش آمدن، در شرف غلیان بودن (خشم یا نارضایتی یا انقلاب و غیره)
- The country was simmering with discontent.
- نارضایتی در کشور در شرف غلیان بود.
- Sarah could feel her anger simmering.
- سارا می‌توانست خشم در حال به جوش آمدنش را حس کند.
noun singular
آرام‌پز، سوزن‌جوش
- As I stirred the sauce, I noticed it had reached a simmer.
- وقتی سس را هم زدم، متوجه شدم که آرام‌پز شده است.
- I turned down the heat to a simmer to prevent the pasta from overcooking.
- برای اینکه پاستا زیاد نپزه، حرارت رو کم کردم تا سوزن‌جوش بشه.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد simmer

  1. verb boil, smolder
    Synonyms: be agitated, be angry, be tense, be uptight, bubble, burn, churn, cook, effervesce, ferment, fizz, fret, fricassee, fume, parboil, rage, seethe, smart, sparkle, stew, stir, warm
    Antonyms: freeze

Phrasal verbs

  • simmer down

    1- (با جوشاندن ملایم) تغلیظ کردن 2- (خشم یا هیجان و غیره) فرونشستن، ملایم شدن

ارجاع به لغت simmer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «simmer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/simmer

لغات نزدیک simmer

پیشنهاد بهبود معانی