با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Site

saɪt saɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sited
  • شکل سوم:

    sited
  • سوم شخص مفرد:

    sites
  • وجه وصفی حال:

    siting
  • شکل جمع:

    sites

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
محل، جا، مکان، مقر، ایستگاه، پایگاه
- the site of a battle
- رزمگاه، محل وقوع جنگ
- a good site for a deep well
- جای خوبی برای چاه عمیق
- the exact site where the murder took place
- درست همان جایی که قتل اتفاق افتاد
- riverfront sites for summer cottages
- زمین‌های مناسب برای کلبه‌های تابستانی در کنار رودخانه
verb - transitive
تعیین کردن، معلوم کردن، قرار دادن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن
- a house magnificently sited on the hill
- خانه‌ای که در جای عالی برفراز تپه قرار دارد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد site

  1. noun place of activity
    Synonyms: fix, ground, habitat, hangout, haunt, home, lay, layout, locale, locality, location, locus, mise en scène, plot, point, position, post, range, scene, section, situation, slot, spot, station, wherever, X marks the spot

ارجاع به لغت site

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «site» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/site

لغات نزدیک site

پیشنهاد بهبود معانی