امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sitting

ˈsɪtɪŋ ˈsɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sittings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
نوبت، بار، وهله (در مورد سرو غذا یا انجام کاری معین)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The waiter informed us that our sitting would last for about 90 minutes.
- گارسون به ما اطلاع داد که نوبت ما حدود نود دقیقه طول خواهد کشید.
- The restaurant had two sittings for dinner.
- رستوران دو نوبت برای شام داشت.
- to read a book in three sittings
- کتابی را در سه وهله خواندن
noun countable
نشست، جلسه
- The sitting of the jury lasted for several hours.
- جلسه‌ی هیئت‌منصفه چندین ساعت طول کشید.
- The sitting of the disciplinary committee will commence at 2 p.m.
- نشست کمیته‌ی انضباطی از ساعت ۲ شروع می‌شود.
adjective
فعلی (در مورد عضو و رئیس و غیره)
- The sitting judge has a reputation for being fair and impartial.
- قاضی فعلی به منصف بودن و بی‌طرف بودن شهرت دارد.
- The sitting council members were re-elected for another term.
- اعضای فعلی شورا برای یک دوره‌ی دیگر مجدداً انتخاب شدند.
noun
جانورشناسی نشستن (روی تخم) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- The sitting of the robin in its nest is a beautiful sight to behold.
- نشستن سینه‌سرخ در لانه‌اش منظره‌ی زیبایی است.
- The sitting of the hen on her eggs is essential for them to hatch.
- نشستن مرغ روی تخم‌هایش برای بیرون آمدن آن‌ها ضروری است.
adjective
نشسته
- The sitting hen patiently waited for her eggs to hatch.
- مرغ نشسته صبورانه منتظر بیرون آمدن تخم‌هایش بود.
- The sitting hen kept her eggs warm under her feathers.
- مرغ نشسته تخم‌هایش را زیر پرهایش گرم نگه می‌داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sitting

  1. noun (photography) the act of assuming a certain position (as for a photograph or portrait)
    Synonyms:
    séance session posing appointment
  1. verb Assume a posture as for artistic purposes
    Synonyms:
    posturing squatting hunkering posing modelling perching
    Antonyms:
    rising
  1. verb Show to a seat; assign a seat for
    Synonyms:
    seating
    Antonyms:
    standing rising lifting
  1. verb Hold a meeting
    Synonyms:
    convening
    Antonyms:
    cancelling
  1. verb Sit and travel on the back of animal, usually while controlling its motions
    Synonyms:
    resting relaxing occupying riding weighing staying squatting settling setting reposing posing remaining pleasing perching meeting enduring deliberating convening brooding assembling
    Antonyms:
    arising lying standing
  1. adjective (of persons) having the torso erect and legs bent with the body supported on the buttocks
    Synonyms:
    in situ seated lotus sedentary situated
    Antonyms:
    standing
  1. verb Work or act as a baby-sitter
    Synonyms:
    baby-sitting

Idioms

ارجاع به لغت sitting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sitting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sitting

لغات نزدیک sitting

پیشنهاد بهبود معانی