امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slab

slæb slæb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slabbed
  • شکل سوم:

    slabbed
  • سوم‌شخص مفرد:

    slabs
  • وجه وصفی حال:

    slabbing
  • شکل جمع:

    slabs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
قطعه، تخته، ورقه، تکه، قالب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a slab of bread
- یک تکه نان
- a slab of concrete
- یک قالب بتنی
noun countable
روسازی بتنی، روسازی صلب (این کار شامل یک دال بتنی می‌شود که با میله‌های فولادی یا مشبک تقویت شده است.)
noun verb - transitive adverb countable
تخته‌سنگ، تکه، ورقه، باریکه، قطعه، لوحه، غلیظ، لیز، چسبناک، لزج، تکه‌تکه کردن، با اره تراشیدن، سقف را با تخته پوشاندن، باریکه‌باریکه شدن
- slab soup
- آبگوشت غلیظ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slab

  1. noun chunk of solid object
    Synonyms:
    bar billet bit board boulder chip cut cutting hunk ingot lump muck piece plate portion rod slice stave stick stone strip wedge

ارجاع به لغت slab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slab

لغات نزدیک slab

پیشنهاد بهبود معانی