با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slab

slæb slæb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slabbed
  • شکل سوم:

    slabbed
  • سوم شخص مفرد:

    slabs
  • وجه وصفی حال:

    slabbing
  • شکل جمع:

    slabs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
قطعه، تخته، ورقه، تکه، قالب
- a slab of bread
- یک تکه نان
- a slab of concrete
- یک قالب بتنی
noun countable
روسازی بتنی، روسازی صلب (این کار شامل یک دال بتنی می‌شود که با میله‌های فولادی یا مشبک تقویت شده است.)
noun verb - transitive adverb countable
تخته‌سنگ، تکه، ورقه، باریکه، قطعه، لوحه، غلیظ، لیز، چسبناک، لزج، تکه‌تکه کردن، با اره تراشیدن، سقف را با تخته پوشاندن، باریکه‌باریکه شدن
- slab soup
- آبگوشت غلیظ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slab

  1. noun chunk of solid object
    Synonyms: bar, billet, bit, board, boulder, chip, cut, cutting, hunk, ingot, lump, muck, piece, plate, portion, rod, slice, stave, stick, stone, strip, wedge

ارجاع به لغت slab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slab

لغات نزدیک slab

پیشنهاد بهبود معانی