با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slash

slæʃ slæʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slashed
  • شکل سوم:

    slashed
  • سوم شخص مفرد:

    slashes
  • وجه وصفی حال:

    slashing
  • شکل جمع:

    slashes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B2
شکاف، ضربه سریع، چاک لباس، برش، چاک دادن، شکاف دادن، زخم زدن، بریده‌بریده کردن، تخفیف زیاد دادن
noun verb - transitive
چاک دادن، خیلی کم کردن، نشان ممیز
- The corpse was deeply slashed in several places.
- چندین جای جسد بریدگی‌های ژرفی داشت.
- She committed suicide by slashing her own wrist.
- با بریدن رگ دست خود خودکشی کرد.
- My father untied his belt and slashed him on the legs.
- پدرم کمربند خود را باز کرد و به پاهای او شلاق زد.
- to slash prices
- قیمت‌ها را بسیار کم کردن
- Newspapers slashed the government's agricultural policies.
- روزنامه‌ها از سیاست‌های کشاورزی دولت انتقاد کردند.
- The slash-and-burn method has ruined tropical forests.
- روش بریدن و سوزاندن موجب تباهی جنگل‌های استوایی شده است.
- The slashed their way through the thick vegetation.
- آنان با بریدن (بته‌ها) راه خود را از میان گیاهان انبوه گشودند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slash

  1. verb cut
    Synonyms: carve, chop, gash, hack, incise, injure, lacerate, open up, pierce, rend, rip, score, sever, slice, slit, wound
    Antonyms: fix, mend, sew
  2. verb reduce greatly
    Synonyms: abbreviate, abridge, clip, curtail, cut, cut back, cut down, drop, hack, lower, mark down, pare, retrench, shave, shorten
    Antonyms: increase, raise

ارجاع به لغت slash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slash

لغات نزدیک slash

پیشنهاد بهبود معانی