امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Smacking

American: ˈsmækɪŋ British: ˈsmækɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    smacked
  • شکل سوم:

    smacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    smacks

معنی

adjective
( smacker ) سیلی‌زننده، خوش‌طعم، دوست‌داشتنی، صدای ملچ‌ملوچ، صدای ماچ، مهم، فعال، کتک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smacking

  1. verb Have a distinctive or characteristic taste
    Synonyms:
    tasting smelling suggesting reeking savoring
  1. verb Kiss lightly
    Synonyms:
    smooching pecking kissing osculating greeting
  1. verb Deliver a hard blow to
    Synonyms:
    spanking slapping cuffing thwacking clipping whacking punching busting buffeting boxing
  1. noun The act of smacking something; a blow delivered with an open hand
    Synonyms:
    smack slap

ارجاع به لغت smacking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smacking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smacking

لغات نزدیک smacking

پیشنهاد بهبود معانی