با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Snowboard

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

verb - intransitive B1
سر خوردن روی برف با ایستادن روی تخته‌ای با شکل خاص
noun countable
تخته‌ای با شکل خاص که روی آن می‌ایستند تا از یک شیبِ پوشیده از برف پایین بیایند
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت snowboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snowboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snowboard

لغات نزدیک snowboard

پیشنهاد بهبود معانی