با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sod

sɑːd sɒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sodded
  • شکل سوم:

    sodded
  • سوم شخص مفرد:

    sods
  • وجه وصفی حال:

    sodding
  • شکل جمع:

    sods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انگلیسی بریتانیایی (آدم یا چیزی) به‌دردنخور، پست، کثیف، منفور، رذل، منزجرکننده
- He's such a lazy sod, always shirking his responsibilities.
- او آدم به‌دردنخور بسیار تنبل است و همیشه از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند.
- I can't stand that obnoxious sod who thinks he knows everything.
- نمی‌توانم آن آدم کثیف نفرت‌انگیز که فکر می‌کند همه‌چیز می‌داند را تحمل کنم.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی انسان، آدم
- His behavior was so appalling, I couldn't help but think he's a sod.
- رفتارش آن‌قدر وحشتناک بود که نمی‌توانستم فکر کنم او یک انسان است.
- We never invite him to social gatherings anymore because he's such a bad sod.
- دیگر هرگز او را به مجالس اجتماعی دعوت نمی‌کنیم، زیرا او آدم بدرفتاری است.
noun singular countable
چمن، چمن مصنوعی، چمنزار
- My dog loves rolling around on the newly sod.
- سگ من عاشق غلت زدن روی چمن تازه است.
- Walking barefoot on soft and lush green sod is relaxing.
- راه رفتن با پای برهنه روی چمن سبز نرم و شاداب آرامش‌بخش است.
noun singular
ادبی خاک، زمین
- The gardener raked the sod to prepare it for planting.
- باغبان زمین را چنگک زد تا برای کاشت آماده کند.
- We need to add fertilizer to enrich the nutrient content of the garden's sod.
- برای غنی‌سازی مواد مغذی خاک باغچه باید کود اضافه کنیم.
لعنتی (برای عصبانیت)
- Sod! I can't believe I lost my car keys again.
- لعنتی! باورم نمی‌شود دوباره کلید ماشینم را گم کرده‌ام.
- Oh sod! The computer crashed and I lost my work.
- اوه لعنتی! کامپیوتر خراب شد و من کارم را از دست دادم.
noun uncountable
خاک (به‌همراه‌ علف ریشه‌دار در آن)
- We needed to replace the old, patchy lawn with new sod.
- ما باید خاک همراه با چمن قدیمی و کنده‌شده را با خاک همراه با چمن جدید جایگزین کنیم.
- The gardener planted the new patch of sod.
- باغبان تکه‌ی جدید خاک همراه با چمن را کاشت.
noun countable
وطن، سرزمین مادری
- Leaving one's sod can evoke feelings of nostalgia.
- ترک وطن می‌تواند احساس دلتنگی را برانگیزد.
- The emigrant gazed wistfully at the sod, realizing they may never return.
- مهاجر با حسرت به وطن خیره شد و می‌دانست که ممکن است هرگز برنگردند.
verb - transitive
با چمن پوشاندن، چمن ایجاد کردن، چمن کاشتن
- They decided to sod their backyard.
- آن‌ها تصمیم گرفتند حیاط‌خلوتشان را چمن کنند.
- He spent hours carefully sodding the entire front yard.
- او ساعت‌ها با دقت تمام حیاط جلویی را چمن کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sod

  1. noun Surface layer of ground containing a mat of grass and grass roots
    Synonyms: turf, sward, earth, peat, grass, clod, pasture, dirt, meadow, lawn, divot, grassland, mead, sodomite, bugger, fellow, prairie, pasturage, green, grassplot, soak, sodomist, soil, greensward
  2. noun An enzyme that catalyzes the conversion of superoxide into hydrogen peroxide and oxygen
    Synonyms: superoxide dismutase

Idioms

  • the old sod

    میهن، وطن، موطن، زادگاه (به‌ویژه در اشاره به ایرلند)

  • under the sod

    مرده و دفن‌شده، زیر خاک سیاه

  • sod off

    (انگلیس - عامیانه - زننده) گم‌شو!، برو گم‌شو!، گورت را گم کن!

  • sod's law

    (انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: Murphy's Law

ارجاع به لغت sod

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sod» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sod

لغات نزدیک sod

پیشنهاد بهبود معانی