با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Somatic

soʊˈmætɪk səʊˈmætɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تنی، بدنی، جسمی، کالبدی (در برابر: روحی یا روانی)
- psychosomatic
- روانی - تنی، روان تنی
- somatic posture
- طرز قرارگیری بدن
adjective
وابسته به یاختههای تنی (somatic cells - در برابر: یاختههای زایشی germ cells)
adjective
وابسته به دیواره‌ی بدن، تن دیواری (somatopleuric هم می‌گویند - در برابر: اندرونهای یا امعا و احشایی visceral)
adjective
گیاه‌شناسی وابسته به تنه، تنه‌ای، ساقه‌ای (در برابر: شاخه‌ای یا آویزهای appendicular)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد somatic

  1. adjective Of or relating to the human body
    Synonyms: bodily, corporal, physical, corporeal, fleshly, personal

ارجاع به لغت somatic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «somatic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/somatic

لغات نزدیک somatic

پیشنهاد بهبود معانی