امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spanking

ˈspæŋkɪŋ ˈspæŋkɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spanked
  • شکل سوم:

    spanked
  • سوم‌شخص مفرد:

    spanks

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adjective adverb
سریع، سریع‌السیر، تند، تندرو، تیزپا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective adverb noun
(نسیم) تند
noun adjective adverb
(عامیانه) عالی، خارق‌العاده، ابر روال، بزرگ
noun adjective adverb
(عامیانه) کاملاً، صد‌درصد
- spanking new
- نو نو، کاملاً نو
adjective adverb noun
چند در کونی (برای تنبیه)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spanking

  1. verb Give a spanking to; subject to a spanking
    Synonyms:
    thrashing striking punishing smacking slapping clipping whacking switching paddling socking chastising punching whipping cuffing busting buffeting flogging boxing belting
  1. adjective Quick and energetic
    Synonyms:
    brisk dashing alert exceptional fresh new lively remarkable merry swift rattling vigorous snappy zippy

ارجاع به لغت spanking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spanking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spanking

لغات نزدیک spanking

پیشنهاد بهبود معانی