امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spar

spɑːr spɑː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(دریانوردی) تیر، تیرک (کشتی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The spar of the sailboat broke during the storm.
- تیرک قایق بادبانی در طول طوفان شکست.
- The sailor climbed up the mast to fix the spar.
- ملوان از دکل بالا رفت تا تیرک را تعمیر کند.
noun
(هوانوردی) تیر حامل (تیر طولی و اصلی بال هواگرد)
- The spar is one of the most critical components of the airplane's wing structure.
- تیر حامل یکی از مهم‌ترین اجزای ساختار بال هواپیماست.
- The pilot reported a slight vibration in the spar during the flight.
- خلبان از لرزش خفیفی در تیر حامل در حین پرواز خبر داد.
verb - intransitive
مشاجره کردن، بگومگو کردن، جروبحث کردن
- Fruit sellers sparred with women at Tajrish Square.
- در میدان تجریش میوه‌فروشان با خانم‌ها جروبحث می‌کردند.
- The students sparred over the correct answer to the math problem.
- دانش‌آموزان بر سر پاسخ صحیح این مسئله‌ی ریاضی با هم بگومگو کردند.
verb - intransitive
ورزش (مشت‌زنی) تمرینی بازی کردن، دست‌گرمی بازی کردن
- The two boxers agreed to spar in the ring for a few rounds before their actual fight.
- این دو بوکسور توافق کردند که پیش از مبارزه‌ی واقعی خود چند راند دست‌گرمی بازی کنند.
- The young boxer sparred with his coach to improve his footwork and technique.
- بوکسور جوان با مربی خود تمرین کرد تا حرکات پا و تکنیک خود را بهبود ببخشد.
noun
زمین‌شناسی اسپار (نوعی کانی بلورین شفاف تا نیمه‌شفاف)
- The crystalline structure of the spar makes it a popular decorative stone for jewelry.
- ساختار کریستالی اسپار آن را به سنگ تزئینی محبوبی برای جواهرات تبدیل کرده است.
- The spar deposit in the area was known for its high purity and quality.
- کانسار اسپار در این منطقه به خلوص و کیفیت بالا شهرت داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spar

  1. verb To fight for sport
    Synonyms:
    box fight scrap argue bar wrestle beam bicker boom contend contest dispute gaff exchange blows mast pole quarrel rafter sprit strike timber wrangle
  1. noun Making the motions of attack and defense with the fists and arms; a part of training for a boxer
    Synonyms:
    sparring match pugilism sparring fight contest

ارجاع به لغت spar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spar

لغات نزدیک spar

پیشنهاد بهبود معانی