Spare
sper
speə
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
spared -
شکل سوم:
spared -
سوم‌شخص مفرد:
spares -
وجه وصفی حال:
sparing -
شکل جمع:
spares -
صفت تفضیلی:
more spare -
صفت عالی:
most spare
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
adjective
countable
B1
یدک، یدکی، ذخیره، اضافه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- در هنگام فراغت من
- پول اضافی
- اتاق خواب اضافی
- قطعات (یا ابزار) یدکی
- تایر زاپاس
adjective
کم، ناچیز، صرفه‌جو، مقتصد
- غذای کم
- رژیم غذایی کم‌کالری یا کم‌قوت
adjective
لاغر، نحیف، نازک
- سیامک اندام کشیده‌ای دارد.
- یک زن بلند قامت و لاغر
verb - transitive
چشم پوشیدن از، بخشیدن
- می‌توانی چند دقیقه وقت خودت را به من بدهی؟
- همه‌ی درخت‌ها را ببر؛ ولی آن درخت سیب را دست نزن.
- لطفاً از ذکر جزئیات فجیع خودداری کن!
- مردان را کشتند؛ ولی درمورد زنان و کودکان گذشت کردند.
verb - transitive
دریغ داشتن، مضایقه کردن
- برای راحتی شما از هیچ‌کاری فرو‌گذار نشده است.
verb - transitive
در ذخیره نگه داشتن، برای یدکی نگه داشتن
- برخی خرج می‌کنند و برخی می‌اندوزند.
verb - intransitive
اضافه بودن
- آن فرش کف (اتاق) را می‌پوشاند و یک متر هم زیاد می‌آید.
- به قطار رسیدیم و چند دقیقه هم اضافه آوردیم.
مترادف و متضاد spare
-
adjective extra, reserveSynonyms:additional backup de trop emergency free in excess in reserve in store lagniappe leftover more than enough odd option over supererogatory superfluous supernumerary surplus unoccupied unused unwantedAntonyms:necessary
-
adjective thin; sparseSynonyms:angular bony economical exiguous frugal gaunt lank lanky lean meager modest poor rangy rawboned scant scanty scraggy scrawny shadow skimpy skinny slender slight slim sparing stick stilt stingy wiryAntonyms:fat thick
-
verb do or manage withoutSynonyms:afford allow bestow dispense with give grant part with pinch provide put by relinquish salt away save scrape scrimp short skimp stint supplyAntonyms:need
-
verb forgive; have mercy uponSynonyms:absolve bail out be lenient be merciful discharge dispense excuse exempt forbear get off the hook get out of hock give a break give quarter to go easy on leave let go let off pardon pity privilege from pull out of the fire refrain from release relent relieve from save bacon save from save neck spring
Collocations
-
مازاد (چیزی)، چیز زیادی، اضافه، بیش از نیاز
-
قطعه‌ی یدکی، ابزار یدکی
Idioms
-
(انگلیس - عامیانه) ناراحت شدن، آزرده شدن، عصبانی شدن، کفری شدن
-
spare no pains (in doing something)
(برای انجام دادن کاری) از هیچ چیز مضایقه نکردن، کم نگذاشتن، کوتاهی نکردن، دریغ نکردن
-
برای احتراز از شرمنده کردن کسی از او تعریف نکردن
ارجاع به لغت spare
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «spare» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spare