با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spatter

ˈspæt̬ər ˈspætə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
پاشیدن، آلودن، ترشح، ترشح کردن، مقدار کم
- The car spattered us with mud.
- اتومبیل به ما گل پاشید.
- The child spattered oil on the floor.
- کودک روغن را روی کف اتاق ریخت.
- Bullets spattered around us.
- گلوله از هر طرف بر ما می‌بارید.
- All night the rain spattered on the hut's roof.
- تمام شب باران بر بام کلبه می‌بارید.
- to spatter red paint over blue
- روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن
- His deed spattered his family with ignominy.
- عمل او حیثیت خانواده‌اش را لکه‌دار کرد.
- The wall was spattered with moonlight.
- نور ماه روی دیوار سایه روشن افکنده بود.
- the spatter of rain
- ریزش باران
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spatter

  1. verb splash, sprinkle
    Synonyms: bespatter, bestrew, broadcast, dash, daub, dirty, discharge, disperse, dot, douse, dribble, mottle, polka-dot, scatter, shower, slop, smudge, soil, spangle, speck, speckle, splutter, spot, spray, sputter, stipple, strew, swash, wet

ارجاع به لغت spatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spatter

لغات نزدیک spatter

پیشنهاد بهبود معانی