امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spatter

ˈspæt̬ər ˈspætə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
پاشیدن، آلودن، ترشح، ترشح کردن، مقدار کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The car spattered us with mud.
- اتومبیل به ما گل پاشید.
- The child spattered oil on the floor.
- کودک روغن را روی کف اتاق ریخت.
- Bullets spattered around us.
- گلوله از هر طرف بر ما می‌بارید.
- All night the rain spattered on the hut's roof.
- تمام شب باران بر بام کلبه می‌بارید.
- to spatter red paint over blue
- روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن
- His deed spattered his family with ignominy.
- عمل او حیثیت خانواده‌اش را لکه‌دار کرد.
- The wall was spattered with moonlight.
- نور ماه روی دیوار سایه روشن افکنده بود.
- the spatter of rain
- ریزش باران
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spatter

  1. verb splash, sprinkle
    Synonyms:
    bespatter bestrew broadcast dash daub dirty discharge disperse dot douse dribble mottle polka-dot scatter shower slop smudge soil spangle speck speckle splutter spot spray sputter stipple strew swash wet

ارجاع به لغت spatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spatter

لغات نزدیک spatter

پیشنهاد بهبود معانی