امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Specific

spəˈsɪfɪk spəˈsɪfɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more specific
  • صفت عالی:

    most specific

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
ویژه، مخصوص، معین، به‌ خصوص، خاص، اخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He offered no specific plans.
- نقشه‌ی مشخصی ارائه نکرد.
- specific traits
- ویژگی‌های خاص
- groups of specific rank
- گروه‌های طبقه‌بندی‌شده از نظر گونه
- a specific remedy
- درمان ویژه
- specific gravity
- چگالی (یا گرانی) ویژه
- Quinine is a specific for malaria.
- کنین داروی ویژه‌ی (درمان) مالاریا است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
خاص، معین، مشخص
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد specific

  1. adjective particular, distinguishing
    Synonyms:
    bull’s eye categorical characteristic clean-cut clear-cut cut fine dead on definite definitive different distinct downright drawn fine especial exact explicit express flat out hit nail on head individual limited on target outright peculiar precise reserved restricted right on set sole special specialized straight-out unambiguous unequivocal unique
    Antonyms:
    general indefinite uncertain vague

لغات هم‌خانواده specific

  • adjective
    specific

ارجاع به لغت specific

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «specific» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/specific

لغات نزدیک specific

پیشنهاد بهبود معانی