امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spectator

ˈspekteɪtər spekˈteɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spectators

معنی

noun countable B2
تماشاگر، تماشاچی، بیننده، ناظر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spectator

  1. noun person who watches event
    Synonyms:
    beholder bystander clapper eyewitness fan gaper gazer kibitzer looker looker-on moviegoer observer onlooker perceiver playgoer seer showgoer sports fan standee stander-by theatergoer viewer watcher witness
    Antonyms:
    participant

ارجاع به لغت spectator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spectator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spectator

لغات نزدیک spectator

پیشنهاد بهبود معانی