امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spice

spaɪs spaɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spices

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B1
ادویه، چاشنی غذا، ادویه زدن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a story that lacks spice
- داستانی که گیرایی ندارد
- Variety is the spice of life.
- تنوع چاشنی زندگی است.
- don't spice the food too much!
- زیادی به غذا ادویه نزن!
- His stories are spiced with humor and wit.
- مزاح و شوخ‌طبعی داستان‌های او را پر‌جلوه‌تر می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spice

  1. noun flavor, zest
    Synonyms:
    aroma color excitement fragrance gusto guts kick pep piquancy pungency relish salt savor scent seasoning tang zap zip
    Antonyms:
    blandness dullness

ارجاع به لغت spice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spice

لغات نزدیک spice

پیشنهاد بهبود معانی