امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spicy

ˈspaɪsi ˈspaɪsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    spicier
  • صفت عالی:

    spiciest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
ادویه‌دار، ادویه‌زده، تند، معطر، جالب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Indians like spicy food.
- هندی‌ها غذای پرادویه دوست دارند.
- the spicy quality of our favorite teacher
- ویژگی گیرای معلم محبوب ما
- spicy stories
- داستان‌های به‌نسبت قبیح
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spicy

  1. adjective pungent, flavorful
    Synonyms:
    ambrosial appetizing aromal aromatic distinctive fiery flavorsome fragrant fresh herbaceous highly seasoned hot keen odoriferous peppery perfumed piquant poignant racy redolent savory scented seasoned snappy spirited sweet tangy tasty zesty zippy
    Antonyms:
    bland dull flavorless tasteless
  1. adjective off-color, vulgar
    Synonyms:
    breezy broad erotic hot indelicate racy red hot ribald risqué salty scandalous sensational sophisticated suggestive titillating unseemly wicked X-rated
    Antonyms:
    clean decent moral

ارجاع به لغت spicy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spicy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spicy

لغات نزدیک spicy

پیشنهاد بهبود معانی