امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spiral

ˈspaɪrəl ˈspaɪərəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spiralled
  • شکل سوم:

    spiralled
  • سوم‌شخص مفرد:

    spirals
  • وجه وصفی حال:

    spiralling
  • شکل جمع:

    spirals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
مارپیچ (شکل)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The tornado formed a spiral.
- گردباد یک مارپیچ را شکل داد.
- The artist drew an intricate spiral on the canvas.
- هنرمند مارپیچ تودرتویی روی بوم کشید.
noun countable
ورزش مارپیچ (پرتاب) (در فوتبال آمریکایی)
- The coach emphasized the importance of throwing a tight spiral.
- مربی بر اهمیت پرتاب مارپیچ محکم تأکید کرد.
- The coach praised the punter for his excellent spiral.
- مربی از بازیکن به خاطر مارپیچ عالی‌اش تمجید کرد.
verb - intransitive
مارپیچ رفتن، مارپیچ‌وار حرکت کردن
- The smoke spiralled upwards.
- دود مارپیچ‌وار بالا می‌رفت.
- The water spiraled down the drain.
- آب مارپیچ به سمت فاضلاب رفت.
verb - intransitive
سیر مارپیچی داشتن، حرکت مارپیچی داشتن، رو به افزایش بودن (با upward)، رو به کاهش بودن (با downward) (قیمت‌ها و غیره)
- Prices were spiralling down.
- قیمت‌ها به‌طور فزاینده کاهش می‌یافتند.
- The cost of living continues to spiral.
- هزینه‌های زندگی همچنان رو به افزایش است.
adjective
مارپیچ، مارپیچی، حلزونی
- The castle had a spiral staircase.
- قلعه پلکان مارپیچ داشت.
- We gazed up at the spiral galaxy through the telescope.
- با تلسکوپ به کهکشان مارپیچی خیره شدیم.
adjective
فنری، سیمی
- The spiral notebook was perfect for taking notes.
- دفترچه‌ی فنری برای یادداشت‌برداری بود.
- I prefer using a spiral calendar.
- ترجیح می‌دهم از تقویم سیمی استفاده کنم.
noun
نجوم کهکشان مارپیچی، کهکشان پیچا
- The spiral in the night sky was a breathtaking vision of cosmic beauty.
- کهکشان مارپیچی آسمان شب منظره‌ای خیره‌کننده از زیبایی کیهانی بود.
- The scientist studied the intricate structure of the spiral using advanced telescopes.
- این دانشمند ساختار پیچیده‌ی کهکشان پیچا را با استفاده از تلسکوپ‌های پیشرفته بررسی کرد.
noun
پرواز مارپیچی
- The bird soared in a spiral.
- پرنده‌ با پرواز مارپیچی اوج گرفت.
- The airplane executed a perfect spiral.
- هواپیما پرواز مارپیچی عالی‌ای را اجرا کرد.
noun
مارپیچ، سیر مارپیچی، حرکت مارپیچی (افزایش یا کاهش پیوسته و شتابان)
- the wage-price spiral
- افزایش فزاینده‌ی دستمزدها و قیمت‌ها
- The company's profits took a downward spiral after the scandal.
- سود شرکت پس از این رسوایی سیر نزولی پیدا کرد.
- the inflationary spiral
- فزونی روزافزون تورم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spiral

  1. adjective curling, winding
    Synonyms:
    circling circular circumvoluted cochlear coiled corkscrew curled helical helicoid radial rolled screw-shaped scrolled tendrillar tortile voluted whorled wound
    Antonyms:
    straight uncurling unwinding
  1. noun curled shape
    Synonyms:
    coil corkscrew curlicue flourish gyration gyre helix quirk screw volute whorl

Collocations

ارجاع به لغت spiral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spiral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spiral

لغات نزدیک spiral

پیشنهاد بهبود معانی