با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spongy

ˈspʌndʒi ˈspʌndʒi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
اسفنجی، شبیه اسفنج، نرم و متخلخل، نرم
- spongy ground
- زمین گل و شل (کاملاً خیس)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spongy

  1. adjective cushioned, absorbent
    Synonyms: absorptive, cushiony, elastic, light, mushy, pappy, porous, pulpous, pulpy, resilient, rubbery, soft, springy, squishy, yielding
    Antonyms: hard, impermeable, inflexible

ارجاع به لغت spongy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spongy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spongy

لغات نزدیک spongy

پیشنهاد بهبود معانی