امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spurred

spɜrd spɜːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل spur

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Her sons' passion for computer games spurred her on to set up a software business.
- علاقه‌ی پسرانش به بازی‌های کامپیوتری او را به راه‌اندازی کسب‌وکار نرم‌افزاری ترغیب کرد.
- The success of her first novel spurred her to write more books.
- موفقیت نخستین رمانش او را به نوشتن کتاب‌های بیشتر ترغیب کرد.
adjective
مهمیزدار (کفش و غیره)، مهمیزپوش (شخص)، مجهز به مهمیز (اسب و غیره)
- spurred boots
- چکمه‌های مهمیزدار
- The spurred cowboy rode into town on his trusty horse.
- کابوی مهمیزپوش سوار بر اسب باوفایش وارد شهر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spurred

  1. verb Give heart or courage to
    Synonyms:
    pricked triggered pushed caused stimulated provoked propelled prompted goaded prodded moved impelled motivated encouraged instigated urged incited stirred startled spiked sparked galvanized piqued fomented pressed needled driven inspired inflamed excited aroused
    Antonyms:
    discouraged disapproved dissuaded

ارجاع به لغت spurred

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spurred» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spurred

لغات نزدیک spurred

پیشنهاد بهبود معانی