با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Squawk

skwɒːk skwɔːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
جیغ ناگهانی زدن، اعتراض کردن، غرولند کردن، صدای اردک درآوردن، قدقدکردن، جیغ، فریاد
- The hens squawked in terror.
- مرغ‌ها از ترس قدقدقدا کردند.
- The students squawked about the tuition.
- دانشجویان درباره‌ی شهریه اعتراض کردند.
- the squawk of a parrot
- غرغر طوطی
- the squawk of car horns
- صدای بق‌بق بوق ماشین‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squawk

  1. verb make high-pitched, animal-like sound
    Synonyms: cackle, caw, crow, cry, hoot, screech, yap, yawp, yelp
  2. verb gripe
    Synonyms: bellyache, complain, kick up a fuss, protest, raise Cain, squeal, yammer
    Antonyms: compliment, praise

ارجاع به لغت squawk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squawk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squawk

لغات نزدیک squawk

پیشنهاد بهبود معانی