امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Squeeze

skwiːz skwiːz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    squeezed
  • شکل سوم:

    squeezed
  • سوم‌شخص مفرد:

    squeezes
  • وجه وصفی حال:

    squeezing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
فشردن، له کردن، چلاندن، فشار دادن، به زور جا دادن، زور آوردن، چپاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Arianne gave my hand a gentle squeeze.
- آرین دستم را به نرمی فشار داد.
- Homa gave the toothpaste a squeeze.
- هما به خمیر دندان فشار داد.
- to squeeze the trigger
- ماشه را فشردن
- The fat lady squeezed through the door.
- خانم چاق به سختی از در رد شد.
- we squeezed into his small room
- چپیدیم توی اتاق کوچک او
- The driver squeezed eight passengers into his taxi.
- راننده هشت مسافر را در تاکسی خود چپاند.
- She squeezed her hand into the hole.
- دستش را توی سوراخ چپاند.
- squeeze the clothes well and hang them on the line!
- رختها را خوب بچلان و از بند آویزان کن!
- to squeeze a pomegranate and extract its juice
- انار را چلاندن و آب آن را گرفتن
- to squeeze water from a sponge
- آب اسفنج را چلاندن
- he squeezed my arm and said,"look at that man!"
- بازویم را فشرد و گفت: «آن آقا را ببین!»
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
فشار، تراکم، فشردگی
noun countable
کمبود، مضیقه، تنگنا
- a financial squeeze
- تنگنای مالی
- housing squeeze
- کمبود مسکن
- a manpower squeeze
- کمبود نیروی انسانی
noun countable
چند قطره، چند چکه
- a squeeze of lemon
- چند قطره آب لیمو
noun countable
آغوش، بغل
verb - transitive
در حق کسی اجحاف کردن، در مضیقه قرار دادن، در تنگنا گذاشتن
- Heavy taxes were squeezing the farmers.
- مالیات‌های سنگین کشاورزان را تحت فشار قرار داده بود.
- Creditors squeezed his lands from him.
- طلبکاران زمین‌های او را به زور از او گرفتند.
- Imported products squeezed the country's factories.
- کالاهای وارداتی کارخانه‌های کشور را در تنگنا قرار می‌دادند.
- ... give or else the tyrant will squeeze it out of you
- ... بده ورنه ستمگر به زور بستاند
verb - transitive
در آغوش گرفتن
- My father squeezed me in his arms.
- پدرم مرا در آغوش خود فشرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squeeze

  1. noun pressure, crushing
    Synonyms:
    clasp clutch congestion crowd crunch crush embrace force handclasp hold hug influence jam press restraint squash
    Antonyms:
    opening
  1. verb exert pressure on sides, parts of something
    Synonyms:
    bear choke clasp clip clutch compress contract cram crowd crush cuddle embrace enfold force grip hold tight hug jam jostle nip pack pinch press quash ram scrunch squash squish strangle stuff throttle thrust wedge wring
    Antonyms:
    expand uncompress
  1. verb try to get money out of
    Synonyms:
    bleed bring pressure to bear eke out extort extract lean on milk oppress pinch pressure pressurize put screws to shake down wrench wring
    Antonyms:
    donate give

Phrasal verbs

  • squeeze through (or by)

    (عامیانه) با اشکال یا امتیاز بسیار کم قبول شدن یا برنده شدن یا عبور کردن

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت squeeze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squeeze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squeeze

لغات نزدیک squeeze

پیشنهاد بهبود معانی