با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stab

stæb stæb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stabbed
  • شکل سوم:

    stabbed
  • سوم شخص مفرد:

    stabs
  • وجه وصفی حال:

    stabbing
  • شکل جمع:

    stabs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

B2
خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن، زخم چاقو، تیر کشیدن
- With his sword, Rustam stabbed him through the heart.
- رستم شمشیرش را در قلب او فرو کرد.
- Ali Asghar stabbed him twice.
- علی‌اصغر به او دو ضربه چاقو زد.
- He stabbed his fork into the meat.
- چنگالش را در گوشت فرو برد.
- Pain stabbed through his leg.
- درد در سرتاسر پایش تیر می‌کشید.
- The memories of that day stabbed him.
- خاطرات آن روز او را رنج می‌داد.
- stab wound
- زخم چاقو
- a stab of pain in the chest
- دردی که در سینه تیر می‌کشد
- a stab of guilt
- درد گناه
- stabbing pain
- دردی که تیر می‌کشد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stab

  1. noun piercing cut
    Synonyms: ache, blow, gash, hurt, incision, jab, jag, pang, piercing, prick, puncture, rent, stick, thrust, transfixion, twinge, wound
  2. noun attempt
    Synonyms: crack, endeavor, essay, fling, go, one’s best, shot, try, venture, whack, whirl
  3. verb puncture, pierce with sharp, pointed object
    Synonyms: bayonet, brand, carve, chop, cleave, clip, cut, drive, gore, hit, hurt, injure, jab, jag, knife, open up, penetrate, pierce, plow, plunge, prick, prong, punch, ram, run through, saber, shank, sink, slice, spear, stick, thrust, transfix, wound

Idioms

  • make (or take) a stab at

    پرداختن (به کاری)، دست به کار شدن

  • stab in the back

    1- ضربه‌ی ناجوانمردانه از عقب 2- خیانت غیرمنتظره، خیانت به دوست، از پشت خنجر زدن

ارجاع به لغت stab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stab

لغات نزدیک stab

پیشنهاد بهبود معانی