امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stability

stəˈbɪləti stəˈbɪləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    stabilities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
( stableness ) استواری، استحکام، ثبات، پایداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun uncountable
پایایی، پایداری
- political stability
- ثبات سیاسی
- price stability
- پایایی قیمت‌ها
- the structural stability of the bridge
- استحکام پل از نظر ساختار
- Placing weights at the bottom of a ship increases its stability.
- قرار دادن وزن در ته کشتی تعادل آن را بیشتر می‌کند.
- stability of color
- دوام رنگ
- a plastic with a heat stability of 200 celsius
- یک پلاستیک با پایداری در برابر حرارت به میزان 200 درجه‌ی سانتیگراد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stability

  1. noun resistance of some degree
    Synonyms:
    adherence aplomb assurance backbone balance cohesion constancy dependability determination durability endurance establishment firmness immobility immovability maturity permanence perseverance resoluteness security solidity solidness soundness stableness steadfastness steadiness strength substantiality support toughness
    Antonyms:
    insecurity instability unsteadiness variability wavering

ارجاع به لغت stability

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stability» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stability

لغات نزدیک stability

پیشنهاد بهبود معانی