امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Staff

stæf stɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staffed
  • شکل سوم:

    staffed
  • سوم‌شخص مفرد:

    staffs
  • وجه وصفی حال:

    staffing
  • شکل جمع:

    staffs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
کارمندان، کارکنان، پرسنل، افسران و صاحب منصبان، اعضا، هیئت، ستاد ارتش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the teaching staff
- کادر آموزشی
- newspaper staff
- کارمندان روزنامه
- permanent staff
- کارمندان دائم
- the hotel staff
- کارکنان هتل
noun countable
چوب بلند، تیر، چوب پرچم، عصا
- The old man leaned on his staff.
- پیرمرد بر عصای خود تکیه داد.
- I twisted the flag around its staff.
- پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
- a shepherd's staff
- چوبدستی شبان
verb - transitive
با کارمند مجهز کردن
- a well - staffed hotel
- هتلی که دارای کارمندان خوب است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد staff

  1. noun employees of organization
    Synonyms:
    agents assistants cadre cast crew deputies faculty force help officers operatives organization personnel servants shop teachers team workers work force
  1. noun stick, usually for walking
    Synonyms:
    cane club pikestaff pole prop rod stave walking stick wand

ارجاع به لغت staff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «staff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/staff

لغات نزدیک staff

پیشنهاد بهبود معانی