با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stage-manage

ˈsteɪdʒˌmænɪdʒ ˈsteɪdʒˌmænɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ترتیب دادن، سازماندهی کردن (جلسه و کنفرانس و غیره) (به منظور دستیابی به نتیجه‌ی دلخواه)
- The politician carefully stage-managed his campaign.
- این سیاستمدار مبارزات انتخاباتی خود را به دقت سازماندهی کرد.
- The company CEO stage-managed the product launch.
- مدیرعامل شرکت رونمایی محصول را ترتیب داد.
verb - transitive
مدیریت کردن (از پشت صحنه)
- The director stage-managed the entire production.
- کارگردان کل فرایند تولید را مدیریت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت stage-manage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stage-manage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stage-manage

لغات نزدیک stage-manage

پیشنهاد بهبود معانی