امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stain

steɪn steɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stained
  • شکل سوم:

    stained
  • سوم‌شخص مفرد:

    stains
  • وجه وصفی حال:

    staining
  • شکل جمع:

    stains

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
لک، لکه، داغ، آلودگی، آلایش، ننگ، لکه‌دار کردن، چرک کردن، زنگ زدن، رنگ شدن، رنگ پس دادن، زنگ‌زدگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Coffee stains teeth.
- قهوه دندان‌ها را لک می‌کند.
- Ink had stained her fingers and her sleeves.
- جوهر انگشتان و آستین‌های او را لک کرده بود.
- Her reputation has been stained.
- شهرت او لکه‌دار شده است.
- I stained the chairs brown.
- صندلی‌ها را قهوه‌ای رنگ زدم.
- blood stain
- لکه‌های خون
- a stain on one's reputation
- لکه‌ای بر شهرت کسی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stain

  1. noun spot of dirt, blot, bar
    Synonyms:
    black eye blemish blotch blur brand color discoloration disgrace dishonor drip dye infamy ink spot mottle odium onus reproach shame sinister slur smirch smudge spatter speck splotch spot stigma tint
    Antonyms:
    blank cleanliness
  1. verb dirty, taint
    Synonyms:
    animalize bastardize besmirch bestialize blacken blemish blot brutalize color contaminate corrupt daub debase debauch defile demoralize deprave discolor disgrace drag through the mud dye mark pervert smear smudge soil spot sully tar tarnish tinge tint
    Antonyms:
    clean

Collocations

  • stain remover

    محلول برای پاک کردن لکه، لک‌زدا

ارجاع به لغت stain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stain

لغات نزدیک stain

پیشنهاد بهبود معانی