امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stake

steɪk steɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staked
  • شکل سوم:

    staked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stakes
  • وجه وصفی حال:

    staking
  • شکل جمع:

    stakes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
ستون چوبی یا سنگی تزئینی، میخ چوبی، دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Stakes driven into the ground marked the boundaries of his land.
- چوب‌هایی که به زمین فرو کرده بودند، حدود زمین او را معین می‌کرد.
- narrow stakes to hold up tomato bushes
- تیرچه‌های باریک برای نگهداری بته‌های گوجه‌فرنگی
- to be burned at the stake
- بسته‌شدن به چوبه‌ی مرگ و زنده‌زنده سوزانده شدن
noun countable
گرو، شرط، شرط‌بندی
- He plays for high stakes.
- او قمار سنگین می‌کند.
noun countable
سهم، سرمایه
- His stake in the business was less than ten percent.
- سرمایه‌ی او در آن کاسبی کمتر از ده درصد (کل سرمایه) بود.
- She sold her stake in that shop.
- سهم خودش در آن مغازه را فروخت.
- to have a stake in a company
- در سرمایه‌گذاری یک شرکت سهیم بودن
noun countable
خطر، مخاطره
- The country's future is at stake.
- آینده‌ی کشور در مخاطره است.
verb - transitive
شرط‌بندی کردن، پول در قمار گذاشتن
- I am ready to stake my life on it.
- حاضرم جانم را سر آن شرط‌بندی کنم.
verb - transitive
شهرت خود را به خطر انداختن
- He staked his reputation over that venture.
- سر آن ماجرا شهرت خود را به مخاطره انداخت.
verb - transitive
به چوب بستن، به میخ بستن، قائم کردن، محکم کردن
- to stake newly planted trees
- درختان تازه کاشته را با تیرچه واداشتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stake

  1. noun pole
    Synonyms:
    pale paling picket post rod spike stave stick
  1. noun bet, wager
    Synonyms:
    ante chance hazard peril pledge pot risk venture
  1. noun share, investment
    Synonyms:
    award claim concern interest involvement prize purse
    Antonyms:
    whole
  1. verb bet, wager
    Synonyms:
    back bankroll capitalize chance finance gamble game grubstake hazard imperil jeopardize lay play pledge put put on risk set stake down venture

Phrasal verbs

  • stake out

    (توسط پلیس و غیره - محل یا شخص را) تحت نظر قرار دادن، پاییدن

  • stake up (or in)

    (با نرده یا چوب‌های فرو‌شده در زمین) مرزنمایی کردن، محصور کردن

Idioms

  • at stake

    در مخاطره یا شرط بندی

  • pull up stakes

    (امریکا - عامیانه) محل زندگی یا کسب و کار خود را عوض کردن

ارجاع به لغت stake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stake

لغات نزدیک stake

پیشنهاد بهبود معانی